نازنیننازنین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

🌼گل نازم🌼

Smilebe happy

پس من کجابودم؟؟

به نام خداوندرنگین کمان🌈 سوالی که حسابی  این روزاذهن نازنینمومشغول کرده💕   نازنین(اشاره میکنی به عکس عروسیمون روی دیوار):اگه مامانی عروس بوده،بابایی هم دوماد،پس من کجابودم؟؟💕 من:وقتی من وبابابی ،عروس ودومادشدیم،خدای مهربون یه هدیه به مادادواون توبودی.💕 نازنین:خداکجاست؟💕 من:تودل بچه های کوچولو💕   پی نوشت:خداروشکرباهمین جوابهاقانع شده،دارم مطالعه میکنم تااگه سوالات دیگه ای پرسید،بتونم درست جواب بدم .💞     ...
7 شهريور 1394

چرا؟؟؟؟؟

به نام خداوند رنگین کمان نازنینم،این روزها،یعنی روزهای پایانی سه سالگیت،ازکلمه ی چراخیلی زیاد استفاده میکنی،که چندنمونش روبرات مینویسم: کارتون خارجی درحال پخش بودوپسری که توباشگاه ورزشی بودو کلاه قرمزبرسرداشت وسوالهای شما: چراآقاپسرکلاه روسرشه؟ من:چون اومده باشگاه چرااومده باشگاه؟ من:چون ورزش کنه چراورزش کنه؟ من:چون ورزش سلامتی میاره وبعدچندثانیه مکث چراآقاپسرکلاهش قرمزه؟  ومن: یایه نمونه ی دیگه: هرشب موقعی که هواتاریک میشه،میپرسی که چراهواتاریک شده؟؟ موقع خواب میپرسی،چرابایدبخوابیم ،دوباره فرداصبح بیدارشیم؟؟ موقع مهمونی رفتن میپرسی،چرابایدبریم مهمونی،دوباره برگردیم ...
10 مرداد 1394

ملودی

به نام خداوندرنگین کمان درحالی که تلویزیون روشنه وشوی درخواستی از شما ( ملودی آرش ) درحال پخش: اومدی بهم گفتی که مامانی لباسموعوض کن،من هم لباست رودرآوردم وگفتی گرممه ونمیخوام لباس بپوشم ،من هم اجازه دادم که  برای چنددقیفه لباس تنت نباشه،رفتم آشپزخونه به کارام برسم ،دیدم بعدچنددقیقه صدات نمیاد،یواشکی اومدم سراغت ،ببینم چی کارمیکنی،واویلاااااااا کرم مرطب کننده روبرداشته بودی وکل تنت وپاهات ودستات روکرمی کرده بودی،بهت گفتم این چه کاریه داری میکنی بچه جون،گفتی که خانمه توملودی این کارومیکرد،وای اون لحظه واقعانمیدونستم چیکارکنم ، نتیجه این شدکه دیگه دیدن این جورتصویرهاممنوع شه .   پی نوشت:بعدازمروراین شو،متوجه ...
1 مرداد 1394

خیاریاذرت؟

به نام خداوند رنگین کمان رفته بودیم سرمزارعزیزجون،ویه خانمی خیارپخش میکرد،برداشتی وباحالت تعجب روبه من وباباجون  کردی وگفتی: نازنین:چه جوری میخورن؟ من وبابایی هم ازخجالتمون نمیدونستیم چی بگیم،انگارکه باراولت بود خیارمی دیدی،من آهسته درگوشت گفتم:  مامانی خیاره نازنین:مثل ذرت میخورن؟ دیگه ماهم هیچی  نگفتیم وبیخیال شدیم ،آخرش هم مثل ذرت خوردی وسروتهش که به یه نواری ازخیارچسبیده بودتحویل من دادی .   پ.ن:معمولادوست ندارم که وقتی چیزی تعارف میکنن،برداری وبخوری ولی خوب چیکارکنم که حرف گوش نمیدی،بنابراین تنهاکاری که ازدستم برمیومد،شستن خیارقبل ازخوردن بود.   ...
16 تير 1394