نازنیننازنین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

🌼گل نازم🌼

Smilebe happy

جوجه

به نام خداوند رنگین کمان دخترک دوست داشتنی من ،پنج شنبه ی گذشته ازتوی راه پله صدای جیک جیک بلندی میومد،دربازشدوباباجون دستش دوتاجوجه کوچولوبود،کلی ذوق میکردی وبالاوپایین میپریدی  ، این جوجه هابه قدری دوست داشتنی بودند،شب که شددیگه صداشون نمیومد،رفتم ودیدم که یکیشون بالشوبازکرده وکشیده رواون یکی ، یه روزکامل  باجوجه هات بازی کردی ،صبح جمعه باطلوع آفتاب صداشون دراومد،به قدری جیک جیک میکردند که گفتیم الانه که صدای همسایه هادربیاد،ازطرف دیگه دلمون هم به حالشون می سوخت که داخل سبدبودن ونمیتونستندبازیگوشی کنن،بابایی گفت که ببریم بدیم به همون پسرک جوجه فروش ،شال وکلاه کردیم وراه افتادیم ولی هرچی گشتیم ازش خبری نبود. ...
10 اسفند 1393

اوریگامی

      این تصاویراوریگامی هایست که باهم درست کردیم وفکرنکنم که دیگه درست کنم ,چون واقعاسخته وزمانبر.   شکل آخرلاکپشته وبه هرکی نشونش دادی, گفتن شبیه قورباغست    اولین خورشیدی که کشیدی اینم یه نمونه ازرنگ آمیزیته که روزبه روزداره بهترمیشه ...
26 بهمن 1393

مهمونی نیماکوچولو

سلام دیشب عمومحمدواسه پسرکوچولوی نازش(نیما)مهمونی گرفته بود, همه(عموهاوعمه ها)به رستوران شانی دعوت بودیم,خیلی شیطونی میکردی,محمدرضاروی صندلی کودک نشسته بودوشماهم صندلی میخواستی وبعدش هم گفتی که میخوام کنارمحمدرضابشینم ومن هم به جای پذیرایی ازخودم,همش درحال جابجایی شمابودم,آخه هرلحظه میخواستی جات روتغییربدم آقایون گارسون هم که هرچی میاوردن ازشون تشکرمیکردی وهی میگفتی ممنون. قاشق کوچیک رومیزنبود!حسابی دادوبیدادراه انداخته بودی وقاشق میخواستی وباباحمیدواست آورد خلاصه ازسوپ وسالادخوشمزه که حسابی چشمک میزدن بی بهره موندم ولی خداروشکروقتی غذای اصلی روآوردن ,آروم بغلم نشستی وغذات روخوردی  مهمونی خوبی بود,ازوقتی عزیزجون ب...
25 دی 1393

صلوات

سلام فرستادن صلوات روخیلی خوب بلدی تقریبااز۶ماهگی به بعد هروقت که توماشین میشنیم, موقع حرکت, من باصدای بلند میگم برای سلامتی ناناجون صلوات, بعدش هم باباباجون صلوات میفرستیم به همراه وعجل فرجهم ,تابه امروزکه دیگه خودت حسابی حرفه ای شدی ویکی یکی اسم میبری وسه تایی صلوات میفرستیم .   ...
21 دی 1393