روزانه ی من
نفس مامانی سلام
کارهایی که تقریباهرروزباهم انجام میدیم:
ساعت۹ونیم ازخواب بیدارمیشی واولین چیزی که میگی اینه مامان جون لطفاآب بده بعدش هم میگی صبحونه میخوام
بعدازخوردن صبحانه باهم کلی نقاشی میکشیم ماهی میکشی بعدش میگی مامان جون چشم بزارواسش
رنگهاروبلدی وهرروزمرورمیکنیم البته باانواع بازیها, مثلن لگوی قرمزمیگیریم دستمون بلندمیگیم قرمزقرمز
مربع مثلث فلش دایره روباهم کارمیکنیم
کوه ستاره ابر قایق ماهی خونه ماه وخیلی چیزای دیگه
اولین باری که ابرکشیدم گفتی مامان جون شبیه بره ست !من مجبورشدم تبدیلش کنم به بره وبه خودم بالیدم به خاطردخترباهوشم
جدیدابه هم میگی ماما ن زری به خاطرکتاب نی نی کوچولو
یااین که میگی معصومه جان یامامان جون
ازم میپرسی اینجاخونه ی کیه میگم خونه ی ناناجون درجوابم میگی نه خونه ی عروس خانم وآقای دوماده
عروس من وشما, دومادهم باباجون
سوره ی توحیدوکوثرروهرروزکارمیکنیم
دختردوست داشتنی من عاشقتم